Mikhoonim Vase Taghiaa lyrics
by Ali Sorena
[متن آهنگ «میخونیم واسه طاغیا» از علی سورنا]
[قسمت ۱]
ما اسم رمز رسیدن به
بهاریم تو دل زمستون
بنوش با مردههای زندهات
زنده مردههات رو بده بره به گورستون
به جای ناله بیباورت
توی دنیای ویرانگرت
بجنگ با هر شکل سلطه
باور کن جنگ ما تو خاک بیداوره
که منزوی خمه
واسه حقش و سهمش
اما دستها میگیرن
همین فهم من از جنگه
که رحمی ندارن به تن پارهها
ما رحمی نمیکنیم به لَجارهها
ما تنها به گا رفتیم
همراه به گا میدیم
هر کی با هر لباس هر جا بخواد
درد باور رو به دود نخ سیگار غروب
زدی تو وجودت تو خونه تو سرودت
با خون خوابیدی بیدار با سوت اتوبوس
اما به زخمهات ترحم نکن نه
نه به جنون غرق به خون
نه به زور نه به پول
نه به دروغ رنگی نور
نه به هیچکی ترحم نکن
من از کف خیابون دیدن اصل رو تهش
اینا میخوان برعکس کننت
تا با ترسهات وصل کننت
تا با چسب گناه یکدست کننت
ولی قدرت ما زیاده من های چفت
از خودش تا هر جاکشش
دیدش رو عوض کن با سر جای خشم
میزنه با کله بزن پا چشش
[همخوان]
میخونیم واسه طاغیا
اونا که اخراج شدن از شهر لاشیا
تو این زمانه طوفان پوچی
ادامه دادن ما یعنی باور به ابتدا
میخونیم واسه طاغیا
اونا که اخراج شدن از شهر لاشیا
تو این زمانه طوفان پوچی
ادامه دادن ما یعنی باور به ابتدا
[قسمت ۲]
جمعه جمع جاکشا تو مجلس میش
ما با گرگا میجنگیدیم تو با ما ضد چی!؟
فاشیست ترسوی بیریشه
به درد میگی ناله به نقد میگی کلیشه
روشنه حدمون با اتکا به مرزت
تعهدی که نیست قد ارتفاع قدت
ساده ردت روشنه از خط خون
از تهوع بعد میل استفراغ جدت
اونکه باید اجازه بگیره
گه میخوره از آزادی یه جامعه میگه ها؟
ما باور داریمبه حرکت از پایین
حضرت بعدی رو بده تا جنازه بدیم بهت
من جریان طغیان خط خون رو زخمم
تو با عبا میسابی تاج سرنگون رو؟
فرزند جنگم از کف خون و فقر
هی شاید باید با شر شرتون رو کم کرد
[همخوان]
میخونیم واسه طاغیا
اونا که اخراج شدن از شهر لاشیا
تو این زمانه طوفان پوچی
ادامه دادن ما یعنی باور به ابتدا
میخونیم واسه طاغیا
اونا که اخراج شدن از شهر لاشیا
تو این زمانه طوفان پوچی
ادامه دادن ما یعنی باور به ابتدا
می خونیم واسه طاغیا
اونا که اخراج شدن از شهر لاشیا
تو این زمانه طوفان پوچی
ادامه دادن ما یعنی باور به ابتدا
می خونیم واسه طاغیا
اونا که اخراج شدن از شهر لاشیا
تو این زمانه طوفان پوچی
ادامه دادن ما یعنی باور به ابتدا
چشات رو ببند وقتی هیچی نمیبینی
پشت این بتهای پیچیده چیزی نیست
آینهها پر از گرد و غبار سلطهان
اونی که هستی بزرگتره از چیزی که میبینی
چشات رو ببند وقتی هیچی نمیبینی
پشت این بتهای پیچیده چیزی نیست
آینهها پر از گرد و غبار سلطهان
اونی که هستی بزرگتره از چیزی که میبینی